عرضه؛ فرمول سری یک میلیونر اینترنتی (فصل سیزدهم/ بخش سوم)

فصل سیزدهم/ بخش سوم

به‌تنهایی نمی‌توانید به اهدافتان برسید

وقتی تازه کار را شروع کرده بودم خیال می‌کردم می‌توانم به‌تنهایی کسب‌وکار خودم را بسازم.

به‌این نتیجه رسیده بودم که این‌طوری زندگی خیلی ساده‌تر می‌شود و از آن‌جایی که کسب‌وکارم مجازی بود فکر کردم با محصولی مجازی بدون ایجاد یک تیم می‌توانم کارم را گسترش بدهم.

در واقع، در ۱۰ سال اولیه‌ی تجارتم نه کسی را استخدام کردم و نه سراغ پیمان‌کار رفتم. این اشتباه بزرگی بود و در نهایت باعث شد عقب بمانم. حالا می‌فهمم که رفتارم در آن زمان مثل بچه‌ی دو ساله‌ای بوده است که می‌گوید: «همه‌اش را خودم می‌توانم انجام بدهم!»

حقیقت این است که به‌تنهایی نمی‌توانید هیچ چیز فوق‌العاده‌ای درست کنید

حقیقت این است که به‌تنهایی نمی‌توانید هیچ چیز فوق‌العاده‌ای درست کنید و حتی اگر برای انجامش تلاش کنید مجبور می‌شوید بخش عمده‌ای از زمانتان را صرف کارهایی کنید که در حوزه‌ی استعدادهایتان قرار ندارند.

هرگاه شروع به ساختن یک تیم کنید زندگی‌تان پیچیده‌تر خواهد شد. این  مساله اجتناب‌ناپذیر است هر وقت انسان‌ها دست‌اندرکار مساله‌ای می‌شوند، کارها پیچیده‌تر خواهند شد. باید یاد بگیرید که رهبر تیم خود باشید (البته اگر همین‌حالا این مهارت را ندارید) و از بسیاری جهات باید به اعضای تیم‌تان پاسخ‌گو باشید.

مساله‌ای که باعث می‌شود این فرآیند بسیار آسان‌تر شود خط  مشی است که دوستم ابن پاگان آن را «فقط ستاره‌ها» نام‌گذاری کرده است. به عبارت دیگر باید فقط ستاره‌ها را استخدام کنید کسانی که از مجموعه‌ی افرادی که در زمینه‌ی هر مهارتی فعالیت می‌کنند جزو ۱۰ درصد برتر به‌حساب می‌آیند. احتمالا باید از این هم فراتر بروید و تنها کسانی را استخدام کنید که جزو ۱درصد برتر به حساب می‌آیند.

ستاره‌ها زندگی‌تان را آسان‌تر خواهند کرد. آن‌ها خودشان را برای انجام کارها ترغیب می‌کنند. نیاز به نظارت و آموزش کم‌تری دارند. با مشکلات احساسی کم‌تری در زندگی برخورد می کنند. اگر جزو برترین افراد حوزه‌ی مهارت‌های خود به‌حساب می‌آیند، اما مشکلات احساسی زیادی دارند پس ستاره نیستند.

کلمه‌ی جادویی

هم‌چنان‌که موفق‌تر می‌شوید یک کلمه از دیگر کلمات اهمیت بیش‌تری پیدا می‌کند. آن کلمه «نه» است.

وارن بوفت می‌گوید: «تفاوت بین افراد موفق و افراد بسیار موفق در این است که افراد بسیار موفق تقریبا در برابر هر چیزی نه می‌گویند.»

همان‌طور که وارن بوفت می‌گوید: «تفاوت بین افراد موفق و افراد بسیار موفق در این است که افراد بسیار موفق تقریبا در برابر هر چیزی نه می‌گویند.»

در فصل ۱۲ گفتم که ایده‌ی «هزینه‌ی فرصت» مهم‌ترین عامل در کسب‌وکار است. این همان مساله‌ای است که این‌جا هم از آن سخن می‌گویم، اما در سطحی شخصی‌تر. هرچه موفق‌تر شوید، قدرت شخصیتی بیش‌تری پیدا کنید و نقش‌تان به‌عنوان یک رهبر را گسترش دهید، به‌نظر دیگران جذاب‌تر خواهید بود. کمکی نمی‌کند، اما اتفاقی است که به‌صورت ناخودآگاه می‌افتد. در حال حاضر خلأ عظیمی برای توانایی رهبری در جهان وجود دارد و مردم به‌دنبال راهنماهایی هستند که خودشان را به آن‌ها وصل کرده و از آن‌ها پیروی کنند.

مرحله‌ی بعدی این است که افراد و معاملات بیش‌تری شروع به ظاهر شدن در زندگی‌تان می‌کنند. بسیاری از فرصت‌ها خیلی جذاب به‌نظر خواهند رسید و ممکن بود اگر همان فرصت‌ها زودتر در زندگی‌تان ظاهر می‌شدند شما را تحت تاثیر قرار می دادند.

درهرحال باید نسبت به چیزهایی که به آن‌ها جواب «مثبت» می‌دهید احتیاط کنید. باید بیش‌ازپیش در انتخاب‌های‌تان سخت‌گیر باشید. باید در نه گفتن پیشرفت کنید. هر چیزی که باعث پیشرفت‌تان به‌سوی آینده و خیال‌پردازی بزرگ‌تری که برای خودتان ساخته‌اید نشود شما را از مسیر خارج خواهد کرد.

نمی‌گویم که نمی‌توانید با کسی دوستی داشته باشید. نمی‌گویم از افراد و چیزهایی که باعث شده‌اند به این‌جا برسید دست بکشید و رها ی‌شان کنید و مسلما منظورم این نیست که نمی‌توانید دستی در کار خیر و کمک به دیگران داشته باشید. فقط لازم است خیلی مراقب زمان و انرژی خود باشید. هر فرصتی که به آن جواب «مثبت» می‌دهید باعث بسته‌شدن در به روی یک فرصت دیگر می‌شود.

نوشیدن شربت وفور نعمت

وقتی که در سال ۱۹۹۶ شروع به انتشار خبرنامه‌هایم با موضوع بازار سهام کردم وب‌سایت دیگری نیز بود که خبرنامه‌هایی بسیار شبیه به مال من پخش می‌کرد. با این وجود، اگرچه بازار فروش مشترکی را هدف قرار داده بودیم، اما سایت‌های‌مان خیلی متفاوت بودند. آن‌ها برای خبرنامه‌ها ی‌شان حق‌الزحمه می‌گرفتند، اما  خبرنامه‌های من رایگان بود. سایت آن‌های خیلی حرفه‌ای‌تر به‌نظر می‌رسید، اما سایت من خیلی ناشیانه ساخته شده بود. در واقع آن زمان حتی استطاعت خرید دامنه‌ای با نامی که می‌خواهم یا میزبانی یک وب‌سایت را نداشتم، بنابراین سایتم به‌وسیله‌ی سرورهای رایگان میزبانی می‌شد.

مطالب آن وب‌سایت رقیب توسط شخصی به‌نام فرانک کُلار منتشر می‌شدند. اغلب به آن سایت نگاه می‌کردم و میان تمام صفحاتش پرسه می‌زدم. این رویای نهایی من بود که یک وب‌سایت حرفه‌ای شبیه آن داشته باشم و خبرنامه‌هایی منتشر کنم که در ازایشان پول بگیرم، اما نمی‌دانستم چطور خودم را به آن مرحله برسانم. از هیچ‌کدام از ملزومات تکنولوژیکی اطلاع نداشتم و پولی هم برای استخدام افراد ماهر در اختیارم نبود و نمی‌دانستم چطور می‌توان کالایی را به فروش رساند. از همه مهم‌تر چنین اعتمادبه‌نفسی را در خودم نمی‌دیدم که از مردم بخواهم کالای مرا بخرند.

در هر حال، روزی یک ایمیل از فرانک دریافت کردم. پرسیده بود که نمودارهای بازار سهام را که روی وب‌سایتم دارم را چطور درست کرده‌ام. از دیدن آن ایمیل شوکه شده بودم. از این‌که فهمیدم فرانک می‌داند من چه‌کسی هستم یا اصلا سایتم وجود دارد شگفت‌زده شدم، بنابراین تا حدودی از کار خودم خرسند بودم.

از طرف دیگر فرانک صریحا رقیبم بود. مثل این بود که او کوکاکولا باشد و من پپسی (اگرچه در واقعیت من بیش‌تر شبیه یک نوشابه‌ی بدون مارک بودم). کسب‌وکارمان دقیقا یکسان بود و آن نمودارهای روی سایتم تنها چیزهایی بودند که باعث جذب بازدیدکنندگان می‌شدند. امروزه قراردادن یک عکس مثل نمودار سهام در وب‌سایت کار ساده‌ای است اما آن زمان اوضاع متفاوت بود. من بهترین قسمت یک روز و پولی بیش از وسع مالیم را پرداخت کرده بودم تا بفهمم چگونه باید این کار را انجام داد. من زمان، تلاش و پولی را که با زحمت بسیار به‌دست آمده بود صرف کرده بودم تا آن نمودارها را در وب‌سایتم ایجاد کنم و به آن‌ها به‌چشم یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های کسب‌وکارم نگاه می‌کردم.

بنابراین وقتی چشمم به ایمیل فرانک افتاد دوبه‌شک ماندم که چه باید بکنم. باید روش سری خودم را در اختیارش بگذارم؟ باید درخواستش را رد کنم؟ یا باید فقط ایمیلش را نادیده بگیرم؟

درنهایت تصمیم گرفتم که من نیز می‌توانم کمکش کنم. می‌دانستم که اگر من توانستم راهش را پیدا کنم او نیز قادر به این کار خواهد بود و چرا باید کاری می‌کردم که او نیز مجبور شود آن روز ملال‌انگیز آزمون و خطا را بگذراند که من برای یادگیری این روش گذراندم؟

بنابراین ۲۰ دقیقه زمان گذاشتم و مجموعه‌ی کامل آموزه‌هایی را نوشتم که به‌وسیله‌ی آن‌ها نمودار را ایجاد کرده و روی سایت قرار می‌دهم و آن را در ایمیلی برای فرانک فرستادم.

تنها ظرف چند دقیقه ایمیلم را جواب داد و تشکر کرد. او در ادامه گفت که در زمینه‌ی انتشار خبرنامه در جهان غیر‌آنلاین سال‌ها تجربه دارد و آزمایشات بسیاری روی خبرنامه‌های آنلاین خود انجام داده است. او اطلاعات فوق‌العاده‌ی بسیاری در مورد بعضی از آن آزمایشات را با من در میان گذاشت از جمله برخی آزمایش‌های بسیار مهم برای قیمت‌گذاری و در ادامه نیز گفت که اگر هرگاه خواستم در ازای خبرنامه‌هایی که منتشر می‌کنم پول بگیرم او خوشحال می‌شود که به‌وسیله‌ی دانش و تجربه‌اش به من کمک کند.

در آن لحظه، هنگامی که آن ایمیل را می خواندم زندگیم تغییر کرد.

فهمیدم که ما در دنیای باشکوه و تازه‌ای مشغول فعالیت هستیم که در بسیاری از (اکثر) موارد همکاری بسیار مهم‌تر از رقابت بود. سال‌ها بعد اصطلاح «شربت وفور نعمت» را برای بیان این پدیده ساختم.

به‌بیان ساده، شما بین طرز فکری برپایه‌ی فراوانی و طرز فکر دیگری بر مبنای کمبود، حق انتخاب دارید. عاقلانه انتخاب کنید زیرا این گزینش بر تمام عرصه‌های زندگی‌تان تاثیر خواهد گذاشت. بنابه‌تجربه‌ی من اگر طرز فکری را که برپایه‌ی فراوانی است برگزینید کلی لذت و پیشرفت و وفور نعمت گیرتان می‌آید.

چند ماه بعد، فرانک عملا در عرضه‌ی خبرنامه‌های فروشی کمک کرد. توصیه‌ها و تجربیاتی که در اختیارم گذاشت در من اعتمادبه‌نفسی برای ایجاد خبرنامه‌های پدید آورد و موجب موفقیتی عظیم برای من شد (که عرضه‌ای ۳۴۰۰۰ دلاری بود که در فصل اول درباره‌اش حرف زدم). سپس چند سال بعد وقتی که فرانک سعی داشت خبرنامه‌های خودش را منتشر کند در واقع فهرست مشترکانی را که پول پرداخت می‌کردند در اختیار من گذاشت. من خدمات‌رسانی به مشترکان او را به‌عهده گرفتم و از این طریق کلی پول درآوردم. علت تمام این‌ها لطف کوچکی بود که در راه کمک به او صورت داده بودم. همه‌اش به‌خاطر این بود که من شربت وفور نعمت را با او سهیم شده بودم.

یکی از باورهای درونی من این است که اگر شربت وفور نعمت را بنوشید و طرز فکر فراوانی را بپذیرید بسیار خوشحال‌تر خواهید بود و علاوه بر شادی بیش‌تر، کسب‌وکارتان نیز سریع‌تر رشد کرده و بزرگ‌تر خواهد شد، توجه مشتری‌ها و شرکای بهتری را جلب خواهید کرد و تاثیر مثبت خیلی بزرگ‌تری بر جهان اطراف‌تان خواهید گذاشت.

پس از شما دعوت می‌کنم که بفرمایید و از شربت وفور نعمت بنوشید.

یک زندگی که به‌خوبی سپری شده است

به‌نظر من در دهه‌ی اخیر هیچ‌کدام از روش‌های ساختن کسب‌وکار، از دستورالعمل عرضه‌ی محصول داستان‌های شگفت‌انگیز بیش‌تری ندارد. من از طریق صفحات این کتاب همراه شما تمامی مراحل این دستورالعمل را پیمودم. به‌عبارت دیگر ابزاری برای ایجاد یک کسب‌وکار در اختیارتان گذاشتم.

از قدیم گفته‌اند که قدرت زیاد، مسئولیت زیادی با خود به‌همراه می‌آورد. من قدرت زیادی به شما دادم.

اما اشتباه نکنید ساختن یک کسب‌وکار موفق خودبه‌خود باعث ایجاد یک زندگی پیشرفته و شاد نمی‌شود. کارآفرینان رقّت‌انگیز بسیاری آن بیرون وجود دارند. شگرد درست شامل ساختن یک کسب‌وکار به‌همراه داشتن یک زندگی عالی می‌شود. برای رسیدن به این مقصود باید با زندگی که می‌سازید و کسب‌وکاری که پدید می‌آورید آگاهانه روبه‌رو شوید.

هرطور می‌خواهید در سراسر جهان برقصید

سباستین نایت در جزایر فرانسوی‌زبان گوادالوپ در دریای کارائیب به‌دنیا آمده بود و حالا در فرانسه زندگی می‌کند. او نخست در سال ۲۰۱۰ وارد دوره‌ی آموزشی من شد. از آن زمان برای ساختن کسب‌وکارش از PLF استفاده کرده است. در آغاز او در بازار فرانسوی «مشاوره‌ی دوست‌یابی» فعالیت می‌کرد جایی که به مردان خجالتی یاد می‌داد چگونه به زن‌ها نزدیک شوند و با آن‌ها قرار بگذارند. سرانجام اما سباستین از این مرحله عبور کرد و وارد بازاری شد که در آن به مردم فرانسوی‌زبان یاد می‌داد چگونه کسب‌وکار آنلاین خود را ایجاد کنند و حالا او با عنوان «بازاریاب فرانسوی» مشهور شده است. سباستین یک‌دوجین عرضه انجام داده و کسب‌وکاری جدی پدید آورده است. در واقع او یکی از سرشناس‌ترین ناشران آنلاین در سراسر کشورهای فرانسوی‌زبان است.

او نیز مثل هر کارآفرین دیگری برای رسیدن به این جایگاه سخت زحمت کشیده است، اما  هم‌چنین یک سبک زندگی شگفت‌انگیز برای خود پدید آورده است. مهم‌ترین نکته تا این‌جای کار این است که او توانست دو مورد از رویاهای همیشگی نامزدش سسیل را برآورده سازد، یعنی رقصیدن و سفرکردن در سراسر جهان.

سال گذشته سباستین همراه با سسیل سفری به دور دنیا داشتند و تمام مسیر را رقص و پایکوبی گذراندند. آن‌ها از استرالیا، برزیل، هند، آرژانتین، آفریقای جنوبی، تایلند، دورانگو و نیویورک دیدن کردند. زمانی که در هند بودند سباستین از سسیل خواستگاری کرد و او پاسخ مثبت داد!

هنگام سفر سباستین هفته‌ای یک‌روز کار می‌کرد. کسب‌وکار او هم مثل من کاملا مجازی بود، بنابراین می‌توانست همه‌جای دنیا به کارش ادامه دهد. منابع مالی کل مسافرت به‌وسیله‌ی یکی از عرضه‌هایش تامین شده بود و او هم‌چنین قرار بود خرج دو مراسم عروسی عالی را نیز بدهد (در هر دو مراسم عروس یکی بود، اما یکی در فرانسه برگزار شد و دیگری در گوادالوپ).

مساله این‌جاست که اگر سباستین را کنار بکشید و با او حرف بزنید به شما خواهد گفت که هیجان‌انگیزترین قسمت ماجرا این‌جا بود که او دوستان و خانواده‌ای دارد که موفقیت او را دیدند و حالا از الگوی او پیروی کرده و کسب‌وکارهای خودشان را پدید آورده‌اند.

ادامه دارد…

editor.2

نویسنده از: ۱۴۰۰/۰۹/۲۴

دیدگاه خود را بنویسید

5 + 2 =