چرا (تقریبا) همه‌ی افرادی که می‌شناسید، از شغل‌ خود ناراضی هستند؟

چرا (تقریبا) همه‌ی افرادی که می‌شناسید، از شغل‌ خود ناراضی هستند؟

قبول کنید که یکی از کارهای مورد علاقه شما این است که بگویید “از شغلم ناراضی هستم.” نه به این معنا که دلتان بخواهد واقعا از آن ناراضی باشید، در واقع خیلی دوست دارید که عاشق شغل خود باشید. اما شغل شما این کار را غیرممکن می‌سازد، بنابراین مجبورید خود را تخلیه کنید تا بتوانید دوام بیاورید.

به نظر می‌رسد همه افراد اطراف شما همین مشکل را دارند، بنابراین کم‌کم این احساس برای شما عادی می‌شود حتی با وجود اینکه احساس بدی است. در واقع، ممکن است احساس کنید که شغل‌تان شما را می‌کشد و شاید حق با شما باشد. اما علت این امر چیست؟ چرا ظاهراً همه از شغل خود متنفرند؟ آیا به این خاطر است که همه ما تنبل هستیم؟ نه، دلایل دیگری هم وجود دارد:

اجازه‌ ندارید خلاق باشید.

شغل شما دارای شرایط و خط قرمز‌هایی است که باید خود را با آنها وفق دهید. یقیناً قوانین و استانداردها مفید هستند اما گاهی نیز روش‌های جدید فکری موجب بهبود کار شما می‌شوند. مشکل اینجاست که در کار شما به نظر نمی‌رسد کسی تفاوت را درک کند. با افرادی پوچ و توخالی کار می‌کنید که از پروتکل‌ها پیروی می‌کنند، حتی اگر برایشان بی‌معنی باشد.

هیچکس به حرف‌ شما گوش نمی‌دهد.

شما اولین نفری هستید که باید بپذیرید همیشه حق با شما نیست. اما گاهی واقعاً حق با شماست و اگر دیگران نیز به شما گوش می‌دادند، متوجه این امر می‌شدند. خوب می‌شد اگر نامرئی نبودید و دیده می‌شدید.

همکاران خود را دوست ندارید.

شما آدم خونگرمی هستید اما آیا کسانی که با آنها کار می‌کنید نیز آدمهای خونگرمی هستند؟ نیازی به گفتن نیست که شخصیت شما با آنها متفاوت است و شما دوست دارید شغلی را پیدا کنید و در آن با افرادی کار کنید که فکر می‌کنید بیشتر دوستشان دارید.

احساس می کنید شغل‌تان کسل کننده است.

صبر کنید… چی شد؟ ببخشید خوابم برده بود.

برنامه‌ی کاری‌تان انعطاف‌پذیر نیست.

آیا همکارانتان تاکنون از برقراری تعادل میان شغل و زندگی چیزی شنیده‌اند؟

احساس می‌کنید نقش چندانی در محیط کار خود ندارید.

در پایان یک روز کاری طولانی و سخت، اگر احساس کنید کار چندان مهمی انجام نداده‌اید احتمالاً به این فکر فرو خواهید رفت که پس نقش شما در محیط کارتان چیست؟ شروع دوباره‌ی کار از فردا برایتان سخت خواهد بود.

از استعدادهای واقعی‌تان در کار استفاده نمی‌شود.

آیا تاکنون احساس کرده‌اید که می‌توانید لباس خود را بر تن یک غریبه بپوشانید و او را به محل کار خود بفرستید تا کار شما را انجام دهد و هیچ کس حتی متوجه او نشود؟ اگر احساس می‌کنید که دیگران نیز می‌توانند همین کار شما را انجام دهند پس احتمالاً شغل‌تان با بخش‌هایی از خود شما که هویت‌تان را تشکیل می‌دهد ارتباط ندارد. چقدر عالی است که شغلی داشته باشید که واقعاً به حضور هر روزه‌تان نیاز باشد!

در کار خود اصلاً راحت نیستید.

آیا به خاطر می‌آورید روزی را که در مدرسه پای تابلو رفتید و احساس خیلی بدی داشتید چون جواب سوال را نمی‌دانستید؟ اگر شغل شما نیز هر روز همین احساس را در شما بوجود می‌آورد پس احتمالاً از آن ناراضی خواهید بود. احتمالا به شغلی مشغولید که برای آن آماده نیستید یا مهارت اندکی در آن دارید. این موضوع به این خاطر نیست که شما در هیچ کاری مهارت ندارید بلکه به این خاطر است که این شغل برای شما مناسب نیست.

شرکت یا سیاست های آن را دوست ندارید.

شاید شما هدف شرکت یا نحوه فعالیت آن را دوست ندارید. کار کردن در یک شرکت کوچکتر یا محلی که دارای سیاست‌های انعطاف‌پذیرتر یا فضای دوستانه‌تر است احساس بهتری به شما می‌دهد. اگر ارزش‌های شرکت‌ و شما با هم مطابقت نداشته باشند آنگاه ممکن است احساس توافق اجباری با شرکت را داشته باشید، آن هم به گونه‌ای که مناسب روحیه شما نیست.

با وجود اینکه اکثر افراد شغل خود را دوست ندارند لزوماً شما نیز نباید یکی از آنها باشید. می‌توانید به ایجاد تغییراتی در شغل خود بیندیشید. حال که از این ۹ مورد آگاه هستید، می‌توانید در آینده شغل بهتری پیدا کنید.

editor.2

نویسنده از: ۱۴۰۰/۰۹/۲۴

دیدگاه خود را بنویسید

2 × چهار =