درس فراموش‌ نشدنی که از سفر به دور دنیا یاد خواهیم گرفت

“فقط دو اشتباه است که در رسیدن به حقیقت ممکن است مرتکب شویم، اینکه راه را تا آخر نرویم و اینکه شروع نکنیم.”

من می‌ توانم یک اشتباه دیگر در این راه اضافه کنم و آن این باشد که:

“به چیزی که درست مقابل ماست نگاه نکنیم.”

جمله اول از بودا و جمله دوم از من است. هر دو از اهمیت فراوانی برخوردارند.

آیا فکر کرده اید که چطور در زمان‌ های استرس یا سردرگمی فرد خواهد توانست تا در مورد کسی یا چیزی تصمیم بگیرد. این تصمیمات در کنترل سردرگمی که فرد در آن زمان احساس میکند اهمیت بسیار زیادی دارد اما بعد، آن فرد این تصمیم را به جای آن موقعیت واقعی و ادمها مقابل خود قرار میدهد و به آن نگاه میکند. درنتیجه، دنیا در زمان حال برایش اتفاقی دردناک در گذشته خواهد شد.

راحت میشود تشخیص داد که چه کسی اینکار را میکند چون اعمال و گفته‌ هایشان بی‌ مفهوم است. نمونه‌ های این جملاتی هستند مثل، “آدمها احمقند” یا “به هیچکس نمیشود اعتماد کرد”.

این تصمیمات ریشه تعصب و پیش‌ داروی است.

اگر بخواهیم از جمله‌ هایی که اول گفتیم پیروی کنیم، هماهنگی زندگیمان را بالا برده و به این تعصبات پایان خواهیم داد.

سفر و ارتباط با آدمها راه‌ حل مشکلات دنیاست به شرط اینکه هر فرد جدید را همانطور که هست ببینیم.

چطور می‌ توانیم از کسی که عاشق خانواده‌ اش است و به جامعه خود ارزش میگذارد بدمان بیاید؟

تنها راه آن این است که نتوانیم فردی که پیش رویمان است را فردی جدید ببینیم و به جای آن فقط سایه‌ ای از یک دشمن قدیمی را مشاهده کنیم.

سفر و ارتباط با انسان‌ ها بدون پیش‌ داوری و با درک، رمز بقای ما به عنوان موجود انسان است.

هرچه تعداد بیشتری از افراد سفر کنند و با انسانهای دیگر حرف بزنند، صلح بیشتر خواهد بود. این درست مثل آرامش بعد از طوفان طبیعی خواهد بود.

سفر درسهای زیادی از زندگی به ما می‌ آموزد که در زیر به مواردی از آن اشاره می‌ کنیم:

۱- چیزهای زیادی درمورد زندگی یاد می‌ گیریم

هیچ چیز مثل بیرون آمدن از منطقه امن مان به ما نمی‌ فهماند که سنمان هر چقدر هم که باشد، یک تازه‌ وارد در زندگی هستیم. چیزهای زیادی هست که برای سفارش دادن یک غذا در یک رستوران ایتالیایی که منوهایش به زبان ایتالیایی است، بلد نیستیم و باید یاد بگیریم.

۲- هیچوقت تنها نخواهیم بود

هر جا می‌ توانیم دوستان تازه‌ ای پیدا کنیم. ما نفر اولی باشیم که لبخند میزند. سعی کنیم در جشن‌ هایشان شرکت کنیم و خیلی ساده از آنها سوالاتی درمورد زندگی‌ هایشان بپرسیم. همین.

۳- با افرادی فراموش‌ نشدنی ملاقات می‌ کنیم

به طور مثال:

سالها پیش آپارتمانی کوچک در جنوب ایتالیا خریدم. واقعاً جادویی بود.

یکی از بهترین دوستانم زنی است که در سانتا دومنیکا تالائو یک خواروبارفروشی کوچک دارد. اسمش نونزیا است و از همان لحظه اولی که همدیگر را دیدیم عاشق هم شدیم.

البته هنوز کمی با هم مشکل زبانی داریم اما اصلاً برایمان مهم نیست. هر زمان آنجا میرسم، مرا غرق در عشق میکند، ناگهانی بغلم میکند و با عشق من را برای دیدن اطراف میبرد.

صبحها برای نوشیدن قهوه به مغازه‌ اش میروم. از دیدن روستاییانی که برای خریدن یا فروختن چیزهای مختلف می‌ آیند و می روند لذت می برم. نانزیا هر روز تازه‌ ترین تخم‌ مرغ روستا را برایم پشت پیشخوان مغازه‌ اش نگه میدارد.

او زنی فوق‌ العاده است که من واقعاً تحسینش میکنم.

۴- یاد می‌ گیریم از روابط موقت لذت ببریم

به طور مثال:

در یکی از سفرهایم، مجبور شدم قطار کندرویی را از کرمونا در شمال تا به محل اقامتم در جنوب سوار شوم. ۱۳ ساعت را در قطار بودم که در هر ایستگاه توقف میکرد. خوشبختانه با یک گروه ناپلی در کوپه بودم.

اگر تا حالا هیچ ناپلی را ندیده‌ ایم، می‌ توانم به شما بگویم که فوق‌ العاده از معاشرت با آنها لذت خواهید برد. هنور قطار راه نیفتاده بود که شروع کردند از من سوال کردن در مورد اینکه کجایی هستم، کجا می‌خواهم بروم و به چه چیزهایی علاقه دارم. با هم غذا خوردیم و حرف زدیم. دختر جوانی که کنار من نشسته بود از من خواست که هر کلمه‌ ای که می‌ تواند فکرش را بکند را برایش به انگلیسی ترجمه کنم تا بتواند دوستانش را شگفت‌ زده کند. وقتی عالی را با هم گذراندیم.

در آخر حتی شماره تلفن با هم ردوبدل نکردیم، فقط به آنها قول دادم که وقتی به ناپل رفتم پیدایشان کنم.

۵- مجبور میشویم چیزهای جدیدی امتحان کنیم

چه به یک منویی خیره شده باشید که زبانش را نفهیم یا سوار اتوبوسی شده باشیم که امیدواریم به جایی آشنا ببردمان، سفر واقعاً هیجان‌ انگیز است. باید کارهای جدید انجام دهیم. وارد موقعیت‌ هایی کاملاً جدید می‌ شویم و آنها را به تجربیاتی فوق‌ العاده تبدیل می‌ کنیم.

۶- هیچ اشتباهی در کار نخواهد بود

شاید یک یا دو مورد باشد. چیزی که با پای برهنه نتوانیم روی آن برویم را نخوریم و اگر آب جایی خوب نبود آن را ننوشیم یا چیزهایی که پخته نشده‌ اند را هم نخوریم.

از طرف دیگر کمی تفریح کنیم. قبل از اینکه وارد جایی شویم در مورد فرهنگ آن مطالعه کنیم و وقتی چیزی خارج از برنامه‌ مان پیش میرود، آن را به تجربه‌ ای هیجان‌ انگیز تبدیل نماییم.

۷- ارزش گم شدن را می‌ فهمیم

خودمان را در شهر گم کنیم. خوشبختانه همه جا تاکسی هست که هر وقت خسته شدیم می‌ توانیم سوار یکی شده و به محل خودمان برگردیم.

خیلی چیزهای دیگری هم برای دیدن و لذت بردن وجود دارد که در کتاب‌ های راهنمای شهرها نوشته نشده است. از برنامه سفرمان خارج شویم و خودمان را گم کنیم!

۸- از محیطمان بیرون می‌ رویم

هربار که سفر میکنم متوجه میشوم که می توانم زندگی‌ ام را از بیرون نگاه کنم و راه‌ حل‌ ها و تغییراتی که قبلاً اصلاً نمی‌ توانستم ببینم را تشخیص دهم.

در زندگی همیشه سرمان را پایین انداخته و به راهمان ادامه می‌ دهیم. هر مشکلی که داریم داخلش می‌ افتیم. وقتی سفر می‌ کنیم، از مشکلاتمان بیرون آمده و می‌ توانیم آنها را حل کنیم.

به نظر میرسد ما همیشه برای مشکلات دیگران راه‌ حل داریم اما همیشه با مشکلات خودمان درگیریم. دلیلش این است که داخل مشکلات خودمان هستیم و سخت است از داخل برای مشکلی راه‌ حل پیدا کرد.

۹- یاد می‌ گیریم برنامه‌ ریزی کردن را فراموش کنیم

من وقتی مسافرت میکنم یک برنامه کلی میریزم ولی برنامه سفت و سختی تنظیم نمیکنم. همیشه چیزهایی هست که بخواهم ببینم یا انجام دهم اما اصلاً دلم نمی‌ خواهد خودم را برده برنامه کنم. بگذاریم سفرمان قابل‌ انعطاف باشد. چیزهایی که دوست داریم را ببینیم اما برای وقت‌ گذرانی هم وقت زیادی بگذاریم.

به تماشای مکان های تاریخی که سر راهمان است برویم یا تا زمان شام به دریا برویم.

۱۰- حرف زدن با آدمها را یاد می‌ گیریم

هیچ‌ چیز مثل کلنجار رفتن با یک زبان بیگانه وقتی می‌ خواهیم با آدم‌ های آن زبان صحبت کنیم نیست. اشتباهات خنده‌ دار گرامری و خنده‌ هایی که بعد از آن اتفاق خواهد افتاد. این فرصتی طلایی برای عاشق مردم شدن است.

هیچ چیز مثل سفر نمی‌ تواند به ما بفهماند که وقتی از جنگ کردن با کشوری دیگر صحبت میشود، آدمهایی صدمه خواهند دید که در کافه با آنها آشنا شده‌ ایم، بچه‌ هایی که در راه مدرسه‌ شان دیده‌ ایم و خانواده‌ هایی که دست در دست هم در خیابان دیده بودیم. یکدفعه همه چیز حالت شخصی برایمان پیدا میکند. آنوقت دیگر اینکه آسیب یا مرگ آنها را ببینیم بی‌ اشکال نخواهد بود.

چگونه دنیا را تغییر دهیم

از همه فواید سفر، فکر میکنم این مهمترین است. آدمها با ارزش‌ ترین هدیه‌ ای هستند که در زندگی می‌ گیریم. برویم و با آنها آشنا شویم. به فرهنگ‌ ها، مذهب‌ ها و سبک‌ های زندگی دیگر علاقه‌ مند شویم. به آنها هم اجازه دهیم بتوانند همه ما را یکی ببینند. میتوان باور داشت که اگر اینکار را بکنیم، می‌ توانیم دنیا را تغییر دهیم.

editor.2

نویسنده از: ۱۴۰۰/۰۹/۲۴

دیدگاه خود را بنویسید

سه × 1 =